مدیریت اساساً با هدایت رفتار در یک ساختار سلسله مراتبی سر و کار دارد. در این سلسله مراتب که شامل روابط متقابل اداری است یک عضو یعنی مافوق پیشقدم و مبتکر اقدامات و عملیات اداری است و عضو دیگر یعنی مرئوس یا زیردست، پذیرنده و اجرا کننده آنها. اصطلاحات رهبر یا مافوق و پیرو یا زیردست به طور نسبی به کار برده می شوند،زیرا که در روابط میان این دو زیردست کاملاً منفعل نیست و مافوق همیشه مسلط نیست. ماهیت رابطه  میان این دو، به شیوه و سبک مدیریت یا رهبری در هر سیستم اجتماعی معین بستگی دارد. در ذیل سه سبک مدیریت  و رهبری ، که سه طریق مختلف برای نیل به یک هدف واحد را نشان     می دهند آورده شده:

1-     سبک هنجار مدار:این بعد با تکیه بر بعد هنجاری به انتظارات سازمان اهمیت می دهد و بر این فرض استوار است که برای رسیدن به هدفهای سازمان می توان رویه ها، دستورالعملها و مقررات مناسب را با وظایف و انتظارات نقشهای سازمانی در آمیخت و از کارکنان سازمان خواست که در انجام وظایف خود، آنها را دقیقاً رعایت کنند. تحت این سبک زیردستان موظف به اجرای مقررات هستند و مدیر مقررات را تعیین یا اعمال        می کند. کشمکشهای حاصله تحت این سبک از نوع کشمکشهای نقش است.

2-      سبک فرد مدار: این سبک بر بعد شخصی تاکید کرده انگیزه ها و نیازهای فردی کارکنان سازمان را مورد توجه قرار  می دهد و بر این فرض استوار است که موفقیت سازمان به جای اینکه به اجرای دقیق مقررات سازمانی و تبعیت کامل از انتظارات سازمان وابسته باشد بیشتر به افرادی بستگی دارد که در سازمان به کار اشتغال دارند. نباید تصور کرد که سبک فرد مدار کمتر از سبک سازمان مدار به هدفهای سازمان اهمیت می دهد، بلکه از لحاظ این سبک تاکید بر بعد شخصی و توجه به انگیزه های افراد، سریعترین راه برای نیل به هدفهای سازمان به شمار می آید.تحت این نوع مدیریت به افراد امکان داده می شود که در حد توانایی خود مناسبترین طریق را برای انجام وظیفه انتخاب کنند. کشمکشهای بارز در این نوع مدیریت احتمالاً از نوع تعارضهای شخصیتی خواهد بود.

3-     سبک موقعیت مدار:این سبک، سبک متغیری است که با توجه به موقعیت و شرایط به تناوب به هر یک از بعد های هنجاری و شخصی تاکید می کند. چون هدفهای سازمان باید تحقق یابد، ضروری است که به انتظارات سازمان توجه شود، و چون انتظارات سازمانی به وسیله ی افراد برآورده می شوند، لذا توجه به    انگیزه ها ، تواناییها و مهارتهای آنها لازم می آید. ملاکهای موفقیت در این سبک مدیریت عبارتند از:اثربخشی، کارایی و رضایت.

·       تعاريف مديريت آموزشی

  مديريت در مفهوم کلی و عام آن به شکل ها و با ديدگاههای متفاوت تعريف شده است.

-         مدیریت به وجود آوردن و حفظ کردن محيطی است که در آن افراد بتوانند در جهت برآوردن هدفهای معینی به طور موثر و کار آمد فعاليت کنند.

-         مدیریت فرایند برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل کوششهای اعضای سازمان و استفاده از تمام منابع سازمان برای دستیابی به اهداف معین سازمانی است.

-         هماهنگی همه منابع از طریق فراگردهای برنامه ریزی و کنترل عملیات سازمان به طوری که هدف ها را بتوان به طور موثر و صرفه جویانه حاصل نمود.

-         کارکردن با افراد به وسیله ی افراد و گروه ها برای تحقق هدفهای سازمانی.

-         راهنمایی، کنترل و اداره امور مربوط به جریان تعلیم و تربیت در سازمانهای تربیتی.

Ë مدیریت آموزشی

 

 مديریت از ارکان سازمان و جامعه است و نیاز به مدیریت و رهبری در همه ی      زمینه های فعالیتهای اجتماعی محسوس و حیاتی است.  مدیریت آموزشی از بین سایر انواع مدیریت از جایگاه ویژه و حساسی برخوردار است.اگر آموزش و پرورش هر جامعه در راس همه مسائل  جامعه باشد، مدیریت آموزشی نیز با همان منطق جایگاه مهم در توسعه جامعه دارد.

 امروزه مدیریت و رهبری سازمانها و نهادها تا حد زيادی به کارایی و اثر بخشی مدیریت بستگی دارد. بنابراین اگر مدیران آموزشی جامعه از مهارت و دانش کافی برخوردار باشند، بدون تردید نظام آموزشی اثربخشی خواهیم داشت.

 مدیر و رهبر آموزشی، علاوه بر دانایی و توانایی در زمینه های فنی و انسانی کار خود، باید بتواند وظایف آموزش و پرورش، رهبری و مدیریت آن را در یک زمینه ی کلی اجتماعی- فرهنگی- سیاسی- اقتصادی ملاحظه کند. به عبارت دیگر، علاوه بر مهارتهای فنی و انسانی، دارای مهارت ادراکی باشد. مهارت ادراکی به توانایی درک و تشخیص پیچیدگیهای کار سازمان آموزشی، اشاره می کند. دستیابی به چنین مهارتی مستلزم آموزش، تجربه ی کار و تفکر است.

 پیامد پاسخگویی به تقاضای روز افزون آموزش و پرورش، گسترش نظام آموزشی به صورت سازمانی عظیم و گسترده است که با تعداد کثیری دانش آموز سر و کار دارد وظایف متعدد و متنوعی را انجام می دهد، کارکنان فراوان با دانش و مهارتهای گوناگون را به خدمت می گيرد، منابع مادی و مالی عظیمی را مصرف می کند و روی هم رفته اثرات و نتایج دامنه داری به بار می آورد. گردش کار و فعالیتهای چنین تشکلیلاتی بدون تردید، به برنامه ریزی آگاهانه و سازماندهی هوشمندانه نيازمند است و نتیجه بخشی خدمات حساس و خطیر آن مستلزم رهبری و مدیریت اثر بخش است.

 فراگرد آموزش و پرورش با انسان سر و کار دارد و چون انسان موجودی پیچیده است از این رو نظام آموزشی و کاروزان آن به ایفای دشوارترین و پر مسئولیت ترین وظایف اجتماعی اشتغال دارند. در هر نظام آموزشی سنجیده و عقلانی که دارای هدفهای روشن و برنامه ی مشخصی است، ایفای وظایف و  فعالیتهای آموزشی و رهبری آنها باید به افراد شایسته و صاحب صلاحیت سپرده شود. بنا براین منظور از مدیران آموزشی، کسانی اند که در تصمیم گیریهای آموزشی و پرورشی نقش دارند و رفتار و عمل آنان جریان آموزش و پرورش را مستقیماً تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو، به ویژه روسای آموزش  و پرورش ، معاونان و کارشناسان آموزشی، مدیران مدارس، راهنمایان آموزشی، مربیان پرورشی و معلمان را در زمره ی مدیران آموزشی تلقی می کنیم .

مدیریت موفق ومؤثر

برای موفق و مؤثر بودن ، توانای های ذاتی و اکتسابی معینی لازم است . مدیر مؤثر نیاز به توانای های فنی ، انسانی ادراکی ، طراحی و حل مسائل دارد . یک مدیر موفق ، نگرش و انگیزه های معینی دارد. پاداش های سازمانی (اضافه حقوق ، ارتقاء و ...) و جو سازمانی بر انگیزه و انگیزش وی اثر دارد . یکی دیگر از موفقیت ، رویدادهای پیش بینی نشده وامدادهای غیبی است ؛ زیرا همیشه توانای های افراد نیست که برای ایشان موفقیت می اورد . بررسی میزان موفقیت و مؤثر بودن هر مدیر بر اساس دیدگاه و معیارهای سازمانی صورت می گیرد .